معنی برمال زدن - جستجوی لغت در جدول جو
برمال زدن
گریختن
گریختن
تصویر برمال زدن
فرهنگ لغت هوشیار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر برملا شدن
برملا شدن
برمَلا شُدَن
آشکار شدن، آشکار گشتن، نمایان شدن، ظاهر شدن
آشکار شدن، آشکار گشتن، نمایان شدن، ظاهر شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویر برمالیدن
برمالیدن
بَرمالیدَن
بالا زدن آستین یا پاچۀ شلوار، مالیدن
بالا زدن آستین یا پاچۀ شلوار، مالیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویر ورمال زدن
ورمال زدن
گریختن (از ترس)
گریختن (از ترس)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر برقالب زدن
برقالب زدن
مهیا کردن وسرانجام دادن
مهیا کردن وسرانجام دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر برمال کردن
برمال کردن
گریختن برمال زدن
گریختن برمال زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر غربال زدن
غربال زدن
غربال کردن بیختن گربال زدن غربال کردن بیختن
غربال کردن بیختن گربال زدن غربال کردن بیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر برمالیدن
برمالیدن
لوله کردن چیزی
لوله کردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر برمالیدن
برمالیدن
((~. دَ))
نوردیدن، طی کردن، بالا زدن آستین و پاچه شلوار
نوردیدن، طی کردن، بالا زدن آستین و پاچه شلوار
فرهنگ فارسی معین
بال زدن
بال زَدَن
خفق
خَفَقَ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویر بال زدن
بال زدن
Flap
Flap
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بال زدن
بال زَدَن
battre des ailes
battre des ailes
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بال زدن
بال زَدَن
mengepakkan sayap
mengepakkan sayap
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بال زدن
بال زَدَن
kupiga mabawa
kupiga mabawa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بال زدن
بال زَدَن
kanat çırpmak
kanat çırpmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
بال زدن
بال زَدَن
날개를 퍼덕이다
날개를 퍼덕이다
دیکشنری فارسی به کره ای
بال زدن
بال زَدَن
羽ばたく
羽ばたく
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بال زدن
بال زَدَن
לנפנף בכנפיים
לנפנף בכנפיים
دیکشنری فارسی به عبری
بال زدن
بال زَدَن
पंख फड़फड़ाना
पंख फड़फड़ाना
دیکشنری فارسی به هندی
بال زدن
بال زَدَن
পাখা ঝাপটানো
পাখা ঝাপটানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
بال زدن
بال زَدَن
bater as asas
bater as asas
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بال زدن
بال زَدَن
กระพือปีก
กระพือปีก
دیکشنری فارسی به تایلندی
بال زدن
بال زَدَن
fladderen
fladderen
دیکشنری فارسی به هلندی
بال زدن
بال زَدَن
aletear
aletear
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بال زدن
بال زَدَن
battere le ali
battere le ali
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بال زدن
بال زَدَن
拍打
拍打
دیکشنری فارسی به چینی
بال زدن
بال زَدَن
trzepotać skrzydłami
trzepotać skrzydłami
دیکشنری فارسی به لهستانی
بال زدن
بال زَدَن
махати крилами
махати крилами
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بال زدن
بال زَدَن
flattern
flattern
دیکشنری فارسی به آلمانی
بال زدن
بال زَدَن
хлопать
хлопать
دیکشنری فارسی به روسی
بال زدن
بال زَدَن
پرندہ کی طرح پر پھڑپھڑانا
پرندہ کی طرح پر پھڑپھڑانا
دیکشنری فارسی به اردو